امروز قبل از ظهر از نیوجرسی به نزدیکترین متروی نیویورک رفتم و با اولین متروی جهان روبرو شدم.کاملا مشخص بود که قدمت این مترو بیش از صد سال هست. هیچ خبری از برد الکترونیک در داخل مترو نبود.

هر ایستگاه که مترو می ایستاد باید روبروی در را میدیدی که اسم ایستگاه چی هست و برون اساس عمل میکردی. 

کارت متروی یک ماهه گرفتم. کارتی که یه ورق نازک هست و من نمیدونم چه طور به عنوان کارت دائم میشه ازش استفاده کرد؟ درست مثل آسانسورهای ایتالیا که پدیده بودند. آسانسورهایی با یک در چوبی که به داخل باز میشد و یک در قفسی مشبک که هر بار باید با کلید بازش میکردی مثل در خانه برای سوار شدن و وقت پایین و بالا رفتن باید هر دو در اساسی قفل و بسته میشد تا آسانسور حرکت کند. آسانسورهایی در دل تاریخ.

و بعد مترو سواری به سمت پایین منهتن. متروی خلوت با مردهای آوازه خوان.

و بعد چرخیدن در کوچه های منهتن از ساختمانی به ساختمانی و ایمیل به ایمیل برای گرفتن کارت.

این بخش از منهتن خلوت و آرام بود برخلاف تصورم و بسیار آفتابی و گرم. اونقدر خلوت و آرام که کتعجب شدم چه طور ممکن است شبهای نا امنی داشته باشد؟ اونقدر آفتابی و گرم که این تابستان رکورد زیر خورشید راه رفتن و عرق ریختن را زدم.

در همین لحظات بود که سرم را چرخاندم و مردی را دیدم که بعد از دست به اب سر پایی گوشه خیابان داشت کمربندی را محکم میکرد. این بعد از طرشت و روم سومین بار بود که چنین چیزی میدیدم. درست مثل چندین بار در ایتالیا مرد سرش را بلند کرد و تا روسری مرا دید گفت سلام علیکم. با حالت متلک. همان طور که توی اینالیا تا دنبال رد صدای سلام علیکم میگشتم صدای خنده بلند میشد از به هدف خوردن متلک.

جا داشت بگویم سلام و زهرمار.چرا بعضی مردها فکر می‌کنند اگر موقعیت متلک گفتن را از دست بدهند امتیاز آن مرحله از دستشان می‌رود؟ واقعا چه لذتی داره این آزار روانی؟ یک مردی هم روی استوار رد شد و گفت زن زیبا!! 

 

یک تفاوت مهم هم در چراغ های راهنما بود. چراغ های راهنما صدا نداشتند و تنها دو علامت عابر و دست داشتند که روشن بود علامت عابر برای گذر عابر پیاده بود و دست برای توقف عابران بود.

 نکته جالب دیگر لهجه امریکایی هست. من هر وقت فیلم خیلی امریکایی میدیدم فک میکردم نوع هیجانی حرف زدن بازیگرها جز فانتزی های فیلم هاست. اما از دیروز توی فرودگاه فهمیدم این لهجه و تن صدای جالب یک واقعیت است. 

و فاز اول روز با دیدن استاد و آشنا شدن با دو دانشجوی گروه و اضافه شدن به گروه و دریافت کارت و افیس تمام شد.نکته جالبش دیدن فردی بود که تمام این مدت بابت پروسه اداری با من در ارتباط بود. فردی با اسمی نه و فامیل لودز!! تصور من دیدن یک زن میانسال امریکایی بود اما مرد جوانی را دیدم که میزش پر از نمادهای رنگین کنانی بود و دستش پر از دستبندهای رنگین کمانی. لوپز ایمیل‌های من یک مرد گی بود در واقعیت. 

منتظرم برای ورود به فاز دوم


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها