هی این چند روز به دوستم میگفتم یعنی هیچ کی نمیخواد به ما هدیه ولنتاین بده.

اونم میگفت کشتی ما رو با این ولنتاین.

امروز عصر که داشتم تو حیاط رد میشدم و ظرف چند دقیقه دستم پر بود از هدیه هایی که تو حیاط برای ولنتاین پخش میشد.

دو تا عروسک.یه گلدون.سه تا شاخه گل.

غروب وقتی یکی از هم واحدی ها در اتاقم رو در زد و با خنده یه ظرف انگور بهم داد و گفت این به مناسبت ولنتاین

شب وقتی هم واحدی دیگه در اتاق رو زد و برام یه شکلات اورد و گفت ولنتاینت مبارک

من همه رو گذاشتم به حساب تو.

که تو از من دور نیستی.

که تو این روزا کنارمی انگار.

که گرمه دلم به حس بودنت.



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها