دختره چینی ورودی جدید در حالی که به سختی انگلیسی حرف میزنه اومده در مورد دینها از پسره هندی میپرسه.
همون پسره هندی مسیحی خیلی مهربون و خیلی خوب.
پسره براش میگه ببین توی دنیا ادیان خیلی متفاوتی هستن و توی هند هم همین طور.البته خیلیها هندو هستن و من کریسشن هستن.دختره میگه چی هستی؟ میگه جیسس رو میشناسی؟ میگه کی؟ 
پسره پا شده رفته عکس مسیح رو رو کامپیوتر به دختره نشون بده که بدونه کی رو میگه.
دختره میگه توی چین که دین نداریم ما.فقط یه تعداد کمی دین دارن.من که ندارم.
اصلا چرا این همه دین هست.دین برا چی بوده؟
بعد نمیدونم ادامه بحث چی میشه.
باز دوباره میشنوم که دختره داره میگه همه پسرای فلان گروه خیلی هندسام و قشنگن.خیلی خوش تیپن.من خیلی ازشون خوشم میاد.
پسره میگه خوب یه جوری برو سر صحبت رو باز کن.میگه من نمیتونم.من خیلی خجالت میکشم.
میگه خوب به دوستای مشترکتون بگو تو رو باهاشون اشنا کننمیگه نه!!! این رازه که من توی دلم ازونا خوشم میاد! نمیتونم بگم به دوستامون.
دوباره رشته بحثشون از دستم میره
باز چند دقیقه بعد میشنوم که دختره به پسره میگه من امروز یه کرم جدید زدم.به نظرت منم الان دختر قشنگی به نظر میام؟ پسره داره بهش میگه باید از یه دختر بپرسیمن نمیتونم این چیزا رو خوب تشخیص بدم.

دارم فکر میکنم یه پسر رو چه قدر باید عاقل بار اورد که اینقدر صبور و منطقی با یه دختر ساده و زبان نابلد حرف بزنه و با ارامش و دلسوزی بهش کمک کنه
کاش دنیا پر بود از پسرایی که اینقدر تکلیفشون با خودشون معلومهدختر مورد نظر خودشون رو دوست دارن و دست از سوء استفاده از خود زرنگ پندازی و طمع در برابر بقیه دخترا بر میدارنهمین قدر امن و اقا

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها