تابستون بود یا قبل تر که برای اینکه سر به سر علی بذارم بهش میگفتم باید دوماد من بشی.بعد با همکاری بقیه براش توضیح میدادیم که دختر من قشنگه و کلی اسباب بازی داره و

اون هم داد و هوار که نمیخوام و ولم کنید و من از دوماد شدن بدم میاد و از دخترت بدم میاد و

دیشب یه هو گفت خاله دخترت رو نشونم بده.اول شوکه شدم بعد گفتم الان خونه نیستگفت خاله من فکرامو کردم و میخوام دومادت بشم

میگم با دخترم کجا زندگی میکنین؟

میگه یه خونه مربعی تو اتاقم درست کردم که اندازه دو نفر جا داره

من چه طوری نمیرم برات؟



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها